لیام اوبرایان (Liam O'Brien) یک اساسین در محفل اساسین های آمریکای شمالی بود که خصوصا در جنگ هفت ساله فعالیت می کرد. او از کودکی با شی پاتریک کورمک دوست بود و کسی بود که شی را به محفل اساسین ها آورد. او چند سال از شی بزرگ تر بود و مثل برادر بزرگ برای شی بود.
محتویات
اوایل زندگی
اساسین ها
اشیا اسرارآمیز
مرگ
منابع
اوایل زندگی
لیام اوبرایان | Liam O'Brien
تولد
1726
مرگ
1760
ارتباطات
اساسین ها
حضور
اساسینز کرید: سرکش
صداگذار
جولین کیسی
لیام در سال 1756 در پلیموث ماساچوست بدنیا آمد.آنها از خانواده مهاجرهای ایرلندی بودند و در مزرعه زندگی سختی داشتند.بعد از نقل مکان به نیویورک،پدر لیام برای یک تاجر کار میکند و لیام هم به کمک او می رود.آنها کشتی های تجاری به مقصد انگلیس را بار می زدند.لیام اولین بار اینجا بود که شی را دید و خیلی سریع هم با هم دوست شدند.شی وضعیتش بدتر بود و در محله بدی زندگی میکرد. لیام با دیدن این وضع هوای شی را داشت که استعداد دردسرسازی هم داشت. در چندسال بعدی لیام میدید که کارفرمای او مدام ثروتمندتر میشود ولی حقوقشان را زیاد نمیکند و با کارگرهایش بدرفتار است.لیام بالاخره به مرز رسید و چندنفر از کارگران را متقاعد کرد که از کارفرما پول بدزدند و بین خودشان تقسیم کنند.نقشه انجام شد ولی بد پیش رفت و این گروه گیر می افتند.وقتی یک نگهبان قصد کشتن لیام را کرد،او در دفاع مجبور به کشتن او میشود.بعدا هم پدر لیام مسئولیت قتل را گردن گرفت تا از لیام محافظت کند. و به همین جرم هم پد لیام اعدام میشود.
اساسین ها
در سال های بعد هم لیام از یک کار به کار دیگر میرفت و از ثروتمندان شهر دزدی میکرد.پولی که جمع میکرد را هم برای مادر پیرش میفرستاد و در این موقع از دوستانش مثل شی هم دوری میکرد.در 1738 با آکیلیز داونپورت آشنا شد و ماموریتی که از او گرفت را انجام داد.هرچه بیشتر گذشت نفوذ آکیلیز بیشتر شد و لیام به این مرد مثل منتور و استاد نگاه میکرد.درنهایت در 1743،آکیلیز لیام را به محفل اساسینها وارد کرد که در واقع اولین کارآموز آکیلیز محسوب می شد.لیام هم کمک کرد تا محفل بزرگ تر شود و افرادی را جذب آن کرد. شوالیه دلا وراندری، کاسهگوواسه و هوپ جنسن مهم ترین اعضای تازه وارد بعد از لیام بودند.
در 1748 لیام دوباره با شی ارتباط برقرار کرد که او هم تازه پدرش را از دست داده بود.او به شی کمک کرد تا دوباره روی پای خودش بایستد و بعد از این دوباره دوستی میان شان شروع شد.او شی را به محفل اساسین ها آورد و در این مقطع، آکیلیز از لیام خواسته بود تا حواسش را به شی جمع کند.در کی دوره هم لیام با یک اساسین بزرگ دیگر به اسم ادواله کار کرد که این را یک افتخار بزرگ میدانست.
اشیا اسرارآمیز
در 1752 لیام و شی به پورت مرنیه و قرار ملاقات با شوالیه دولا وراندری رسیدند و وقتی آنها داشتند شکار میکردند، قاچاقچی های شوالیه اسیر شدند.بعد از رسیدن به کمپ یک بازی و مسابقه مشت زنی بین شوالیه و شی در گرفت.اول لیام دخالت نکرد ولی وقتی وضعیت را دید به شی کمک کرد.بعد از این شمیر و چاقویی به شی داد و آنها چند سرباز انگلیسی را کشتند و ملوان ها را آزاد کردند.بعد از این کشتی موریگان را تصاحب کردند و شی پشت سکان رفت.لیام هم دستیار شی شد.آنها با این کشتی و خدمه چند کشتی انگلیسی را غرق میکنند که داشتند به کشتی من او وار شوالیه حمله میکردند.بعد از این پیروزی،اساسین ها به داونپورت هومستد برگشتند و دو ماه بعد لیام و شی ادواله را دیدند که برای گرفتن آدوقه برای مردم پورتو پرنس بعد از زلزله شدید به پیش آکیلیز آمده بود.او این خبر را هم داد که بعد از زلزله معلوم شده که تمپلارها دو شئ عدن را هم دزدیده بودند. این دو شی دستنوشته ووینیچ و جعبه پیشنما با همدیگر میتوانستند نقشه از معابد قدیمی را تولید کنند.
در هومستد لیام به شی کمک میکرد که داشت تمرینات تیراندازی انجام میداد.بعد از این شی و لیام ماموریت برگرداندن اشیا دزدیده شده را از آکیلیز میگیرند. آن دو با هم به پورت لا جوی میروند تا شوالیه ملاقات کنند. بعد هم به جزیره آنتیکستی]] رفتند تا جاسوسی به نام لچیسر را ببینند که اطلاعاتی از دست نوشته و جعبه پیش نما داشت.او گفت که اشیا دست یک تمپلار بزرگ به اسم لارنس واشینگتون است و در جولای این خبر را به کیلیز،هوپ و کاسهگوواسه دادند. با دستور آکیلیز تحقیق شروع میشود و آنها به مونت ورنون محل اقامت واشینگتون رفتند.لیام در کشتی موریگان ماند و شی به عمارت رفت. بعد از اینکه شی تمپلار بزرگ را کشت، به موریگان حمله شد و شی هم به سرعت فرار کرد و به کشتی رسید.شی اینجا به لیام گفت که واشینگتون از قبل هم مریض و درحال مردن بود و کشتن او درست نبود ولی لیام به دوستش اطمینان داد که کارش درست بوده است.
در 1754 لیام و شی کورمک دوباره با شوالیه و لچیسر ملاقات کردند تا اطلاعاتی از ساموئل اسمیت بگیرند که جعبه پیشنما را داشت.آنها رد کشتی اسمتی را گرفتند تا در ترانوا لنگر انداخت.شی پیاده میشود و اسمیت را تعقیب و او را می کشد.بالاخره جعبه به دست او می افتد و پیش لیام برمیگردد.لیام هم به او تبریک گفت که ماموریت را به موفقیت رسانده ولی شی خودش شک داشت که حتما آیا باید جان اسمیت را می گرفت؟ لیام باز هم به دوستش اطمینان بخشی میکند که اسمیت تهدید بود و هدف بعدی نیز جیمز واردروپ است. سه ماه بعد،لیام و شی لیام و شی در کنگره آلبانی (شهرک در نیویورک) با هوپ جنسن ملاقات کردند و فهمدیند واردروپ کجاست و اینکه دست نوشته ووینیچ هم پیش او است.اینجا لیام و هوپ تیم شدند تا مراقب فرار تمپلار باشند و شی هم دنبال واردروپ رفت، و او را کشت و دست نوشته را به دست آورد.اساسین ها حالا هر دو شئ را پس گرفتند و با کمک بنجامین فرانکلین جعبه پیشنما را فعال کردند.این باعث معلوم شدن نقشه معابد بقیه جعیه ها شد که یک معبد را شی میشناخت و آن هم در لیسبون پرتغال بود.شی بدون لیام ماموریت لیسبون رفت چون لیام در این موقع ماموریت دیگری گرفته بود.
این دو دوست دفعه بعدی اوایل سال 1756 دوباره ملاقات کردند و لیام داشت می دید که شی با آکیلیز دعوا میکند. شی آکیلیز را متهم میکرد که با اینکه خطر زلزله را میدانست (برداشته شدن جعبه قبلا در پورتو پرنس باعث زلزله شده بود و ادواله گفته بود) ولی ماموریت را داد و حالا برداشتن آن جعبه باعث شد زلزله بزرگی لیسبون را بلرزاند و هزاران نفر را بکشد.شی با منتور خودش آکیلیز دست به یخه بود که لیام او را جدا کرد و طرفداری آکیلیز را کرد. شب هم آکیلیز اساسین ها و لیام را مامور کرد تا شی را متوقف کنند که دست نوشته را دزدیده بود. لیام با شلیک گلوله به باروت و انفجار کوچک سعی کرد دوستش را متوقف کند ولی شی به فرار ادامه داد.بالاخره هم شی یک گوشه لبه پرتگاه در تله می افتد و اساین ها او را محاصره کرده اند. هوپ سعی کرد شی را متقاعد کند و دست نوشته را پس بگیرد. ولی شی گوش نکرد و گفت که نمیتواند اجازه بدهد تا یک دفعه دیگر فاجعه اتفاق بیافتد. بعد وقتی میخواست خودش را از پرتگاه پایین بیاندازد، لیام فریادی زد تا جلوی خودکشی دوستش را بگیرد. بعد هم شوالیه به شی شلیک میکند.شی در آب سقوط میکند و امواج بدن او را میبرد. اساسین ها هم فکر میکنند که شی کشته شده و دست خط از بین رفته است.
تا 1757 لیام و اساسین ها فهمیده بودند که شی نه تنها زنده مانده بلکه به تمپلارها ملحق شده است. لیام و کاسهگوواسه به آلبانی حمله کردند تا دست نوشته را از کلنل تمپلار جیمز مونرو بگیرند که شی را نجات داده بود.کاسهگوواسه با فدا کردن جانش حواس شی را پرت کرد تا لیام مونرو را بکشد.آنها خانه کلنل را آتش زدند و دست نوشته را تصاحب کردند. بعد از این لیام و بقیه اساسین ها به دنبال جعبه پیشنما افتادند. در ملاقات دیگری در 1759 لیام میگوید که هوپ جنسن توانسته تا آزمایش فعال کردن جعبه پیشنما را که فرانکلین موفق شده بود بازسازی کند.این آزمایش در عمارت هوپ در نیویورک انجام میشد تا اینکه ارتش انگلیس تحت نفوذ تمپلارها به خانه حمله کرد. عمل بی تاثیر بود و بعد از فعالسازی نقشه ظاهر میشود،لیام هم محل های بقیه اشیا را دید و از عمارت فرار کرد. وقتی لیام برگشت فهمید که هوپ را دوست قدیمی او شی کشته است.بعد از این لیام تصمیم گرفت در اولین شانسی که پیدا میکند شی را بکشد و انتقام هوپ و بقیه اساسین ها که او کشته را بگیرد.
مرگ
در 1760،لیام و آکیلیز به معبد باستانی در قطب شمال رفتند که لیام جای آن را از نقشه جعبه پیشنما پیدا کرده بود.آنها اینجا جعبه پیشنما پیدا نکردند و درعوض یک شئ دیگر یعنی شئ عدن لرزاننده را پیدا کردند که اگر جابجا میشد میتوانست یک عمل لرزه ای قوی ایجاد کند. این دو نفر را هیثم کنوی و شی کورمک دنبال کردند و وقتی که از روی انتقامجویی میخواست به شی شلیک کند آکیلیز او را نهی کرد.بعد از این هم لیام غیرعمدی روی شئ عدن می افتد و باعث شروع لرزه های زمین میشود.بعد از این، اساسین ها از معبد فرار میکنند ولی شی تعقیبشان می کند.لیام فاش کرد که جعبه پیشنما پیش او نیست و دست شوالیه است. هیچ کس حتی تمپلارها هم نمیتوانند پیدا کنند.یک دعوا هم به خاطر کشتن هوپ بود که شی گفت چاره ای جز کشتن هوپ برای او باقی نمانده بود.
بالاخره لیام یک گوشه به افتاد و با شی دوئل کرد.آنها روی لبه کوه بودند که میشکند و سقوط میکنند و هر دو شدیدا مجروح میشوند.لیام قبل از اینکه بمیرد از شی میپرسد که چرا به تمپلارها ملحق شده است و گفت امیدوار است دنیایی که شی میخواهد از اساسین ها پاک کند دنیای خوبی باشد.بعد از مرگ هم شی هودی لیام را به نشانه احترام روی سر او می اندازد و دست نوشته ووینیچ را بر میدارد.
منابع
اساسینز کرید: سرکش
Liam O'Brien در اساسین کرید ویکیا